مولای من...
12 خرداد 1394 توسط فاطمه
مولای من!
دست های من … به امید نوازش پلک هایت با من همراهند…!
و پاهایم … نمیدانم مرا به کجا می برند…
شب هنگام در جست و جوی تو… دلم را میان ظلمت و سیاهی غیبت می کشانند!
بندبند وجودم به انتظارت نشسته است…
کاش بیایی و مرا از این التهاب رهایی بخشی…
کاش بیایی … کاش بیایی…
ای بهترین بهانه… یا مهدی…
اللهم عجل لولیک الفرج…